یاد دادن کتاب و جز آن کسی را. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). یاد دادن کتاب کسی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). یاد دادن کتاب و جز آنرا. (صراح اللغه) ، کسی را بر حفظ چیزی داشتن. (مجمل اللغه). واداشتن کسی را بر حفظ کتاب. (اقرب الموارد)
گرد کردن آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع کردن چیزی را. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، زینت دادن و آراستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زینت دادن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، چند گاه نادوشیدن گوسفند را به جهت فروختن تا بزرگ پستان و پرشیر نماید. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چند گاه نادوشیدن شتر یا گاو یا گوسفند تا شیر در پستان آن جمع گردد و مشتری بدان مغرور شود. (اقرب الموارد). بستن پستان ناقه. (قطر المحیط)