جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تحضر

تحضر

تحضر
حاضر آمدن. (تاج المصادر بیهقی). حاضر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، و یتعدی. (منتهی الارب). حاضر کردن. (ناظم الاطباء) : تحضره الهم. (منتهی الارب). تحضر فلان و تحضره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تحرض

تحرض
این واژه در تازی نیامده ولی در مرزبان نامه پیاپی به کار رفته (قزوینی) آغالش برانگیخته شدن بر انگیخته شدن، آغالش. توضیح این لغت در قاموسهای عربی نیامده اما در مرزبان نامه مکرر استعمال شده از آن جمله (داعیه طلب پادشاهی و فرماندهی بر شما و دیگر انواع در باطن من پدید آورد و تحرض وتعرض من (بر) مهتری و سروری شما بیفزود (مرزبان نامه چاپ 1317 تهران. 165 و ظاهرا منشا توهم مولف این کتاب وجود (تحریض) است (قزوینی مرزبان نامه. ایضا)
فرهنگ لغت هوشیار

تحدر

تحدر
بر آماسیدن، فرو ریختن، سرازیر شدن به نشیب آمدن نشیبیدن فرو ریختن، فرو دویدن، سرازیر شدن بنشیب آمدن، فرو ریزی، جمع تحدرات
فرهنگ لغت هوشیار