جدول جو
جدول جو

معنی تحرمز

تحرمز
حرام زادگی کردن، ذکی گردیدن، باهوش کردن
تصویری از تحرمز
تصویر تحرمز
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تحرمز

تحرمز

تحرمز
از ساخته های فارسی گویان تازیگرا (متعرب) است موله زایی (حرام زادگی گویش گیلکی)، زیرکی حرامزادگی کردن، ذکی گردیدن باهوش بودن
فرهنگ لغت هوشیار

تحرمز

تحرمز
ذکی گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ذکاوت داشتن و زیرک بودن. (فرهنگ نظام) ، حرام زادگی کردن و گویند این لفظ را فارسیان وضع کرده اند، و از حرامزاده مشتق است. (برهان). حرامزادگی کردن و این موضوع فارسیان است، مشتق از حرامزاده. (شرفنامۀ منیری). حرام زاده و مکار بودن... در این صورت مصدر جعلی است از لفظ حرامزاده. (فرهنگ نظام) : کذب و تزویر را وعظ و تذکیر دانند و تحرمز و نمیمت را صرامت و شهامت نام کنند. (جهانگشای جوینی). و بواسطۀ تحرمز و مکیدت او امور ممالکی که به کورکوز مفوض شده است... (جهانگشای جوینی). زیرکی در تحرمز ابلهی در تبرز. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

تحریز

تحریز
پناه دادن، نگاهداشتن بسیار بسیار نگاهداشتن، پناه دادن، استوار گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار

تحریز

تحریز
بسیار نگه داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ممانعت و نگاهداری. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، پناه دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، استوار گردانیدن جای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

تجرمز

تجرمز
فراهم آمدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع شدن. (آنندراج) ، افتادن بر چیزی. (اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). افتادن چیزی بر کسی. (آنندراج) ، گذشتن و سپری شدن شب. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء). رفتن شب. (آنندراج) : لما رایت اللیل تجرمز. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا