جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تتربو

تتربو

تتربو
مسخرگی، برای مِثال لیکن نه بازگردم از شرم دشمنان / کاندرخور تماخر و تتربو شدم (سوزنی - لغتنامه - تتربو)
تتربو
فرهنگ فارسی عمید

تتربو

تتربو
تتربوه. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). تتره. (انجمن آرا) (آنندراج). ظرافت و سخره و لاغ. (فرهنگ جهانگیری). ظرافت و لاغ و مسخرگی. (برهان) (فرهنگ نظام) (آنندراج) (انجمن آرا). ظرافت و لاغ. (فرهنگ رشیدی). سخره و لاغ. (شرفنامۀ منیری). لاغ وتمسخر. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 289 ب). ظرافت و زیبائی و لطافت و لاغ و مسخرگی. (فرهنگ نظام) :
لیکن نه بازگردم از شر دشمنان
کاندر خور تماخره و تتربو شوم.
سوزنی.
رجوع به تتربوه و تتره شود
لغت نامه دهخدا

تتربوه

تتربوه
تتربو. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء). ظرافت و لاغ و مسخرگی. (برهان). لاغ و تمسخر و مضحکۀ مجلس شدن. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 292 الف) :
گشت آنکه شد همیشه پی هزل و تتربوه
از که سبکتر ارچه گران بود همچو کوه.
شهاب.
رجوع به تتربو و تتره شود
لغت نامه دهخدا

تربو

تربو
پارچۀ سفید و سفت و باریک را گویند. (برهان) (ناظم الاطباء). جامۀ باریک سفت. (شرفنامۀ منیری) (آنندراج). جامۀ باریک سفت. (فرهنگ رشیدی). جامۀ باریک سفته را خوانند. (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

تترب

تترب
خاک آلوده شدن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (المنجد) ، خاک گشتن. خاک شدن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (المنجد)
لغت نامه دهخدا