احمق و ابله و گول. (ناظم الاطباء). احمق و بی خرد و نادان. (آنندراج) : تپنکوزی بود زال زمانه که دایم میکند ناز خرانه. ملا فوقی یزدی (از آنندراج). رجوع به تپنگوز شود، در بیت ذیل ظاهراً قوی هیکل. بزرگ جثه: به پیش جثۀ من مو بود تپنکوزی ز بس که گشته تن زارم از ضعیفی قاق. ملا فوقی (ایضاً). ، بی حس. (ناظم الاطباء)
کُماج، تختۀ گرد که میانش سوراخ دارد و در سرستون خیمه قرار می دهند، شَنگُرک، بادریسِه، سَنگرَک، چَناب، سَنگور، کَلیچِۀ خِیمِه برای مِثال ای سپندوز خیمۀ گردون / ای سپندار خانۀ اسرار (ابوالمعالی رازی - لغتنامه - سپندوز)
مردم سیبری که در قسمت اعظم سرزمین میان دریای اوخوتسک و ینی سئی و کوههای یابلونوئی سکونت دارند، (از لاروس)، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل کلمه تونغوز و ایران باستان ج 1 ص 11 و ج 3 ص 2253 و فرهنگ فارسی معین شود
بادریسه و کماج خیمه را گویند، و آن تخته ای باشد میان سوراخ که بر سرستون خیمه گذرانند. (برهان) (آنندراج) : ای سپندوز خیمۀ گردون ای سپندار خانه اسرار. ابوالمعالی رازی (از آنندراج)