جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با تبصبص

تبصبص

تبصبص
گرد گشتن، دم جنباندن سگوارگی گرد گشتن، دم جنبانیدن، چاپلوسی تملق، جمع تبصبصات
فرهنگ لغت هوشیار

تبصبص

تبصبص
تبصبص فلان، تملق کردن وی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). تبصبص سگ، دم جنبانیدن آن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دم جنبانیدن سگ و چاپلوسی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دم بزمین زدن و چاپلوسی کردن. (فرهنگ نظام). چاپلوسی کردن. (ترجمان علامۀ جرجانی) : تبصبصی میکرد و تملقی مینمود. (سندبادنامه ص 152). ایشان راه تبصبص و حداقت پیش گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 205)
لغت نامه دهخدا

تبصیص

تبصیص
برآوردن زمین آنچه که اول برمی آورد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، چشم بازکردن سگ بچه. (تاج المصادر بیهقی). چشم باز کردن سگ بچۀ نوزاد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

متبصبص

متبصبص
چاپلوسی کننده. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، سگ دم جنباننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تبصبص شود
لغت نامه دهخدا

تبصص

تبصص
درخشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تبلق. (تاج العروس) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا

بصبص

بصبص
نام مغنی مشهور دورۀ عباسی (متوفی 785م.) است که در نواختن عود مهارت داشت و در حسن و جمال تناسبی بکمال. وی در مدینه چشم گشوده بود و اصلاً جاریۀ یحیی بن نفیس بود که مهدی خلیفه او را خرید و به بغداد آورد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). و رجوع به عیون الاخبار ج 4 ص 87 و الموسوعه العربیه چ 1965 میلادی قاهره شود
لغت نامه دهخدا