معنی تالاب - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تالاب
تالاب
تالاب
محلی که آبهای رود خانه ها و چشمه ها و احیانا آب باران در آنجا جمع شود و راکد بماند آبگیر استخر برکه. آبگیر، استخر، برکه
فرهنگ لغت هوشیار
تالاب
تالاب
جایی که آب رودخانه یا باران جمع شود، آبگیر، حوض، استخر، برکه
فرهنگ فارسی عمید
تالاب
تالاب
تال، (برهان)، آبگیر و استخر را در هند تالاب گویند، (فرهنگ نظام)، آبگیر و استخر وبرکه، (ناظم الاطباء)، استخر، (برهان)، غدیر، کول
لغت نامه دهخدا
تالار
تالار
خانه ای باشد که بر بالای چهار ستون یا بیشتر از چوب سازند، اطاق بزرگ طویلی که باطاقهای دیگر راه داشته باشد، تختی یا خانه ای باشد که بر بالای چهار ستون یا بیشتر از چوب و تخته سازند، اطاق بزرگ، سالن
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.