جدول جو
جدول جو

معنی تال

تال
رشته، نخ، یکی از سازهای ایرانی با یک کاسه، پنج تار و دسته ای بلند، تار
تصویری از تال
تصویر تال
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تال

تال

تال
هندی تبیرک تبیره کوچک دو پیاله مانند کوچک که هنگام پایکوبی برهم زنند و باآوای آن آهنگ سرود را نگاه دارند طبق فلزی
فرهنگ لغت هوشیار

تال

تال
تار، تاریک، تیره
تالاب
طبق فلزی، نوعی زنگ پیاله مانند که رقاصان بر سر دو انگشت می بندند و هنگام رقص بر هم می زنند
تال
فرهنگ فارسی عمید

تال

تال
بزبان هنود فاصله میان سر انگشت میانۀ دست تا سر انگشت شصت، رجوع به تحقیق ماللهند بیرونی چ لایپزیک ص 79 شود، هندوان قسمت زیرین خط افق رانامند، در مقابل ’اپر’ که قسمت برین آن است، رجوع به تحقیق ماللهند بیرونی ایضاً ص 145 شود، به هندی نام طبقۀ نخستین از هفت طبقۀ زیر زمین است، رجوع به تحقیق ماللهند بیرونی ایضاً ص 113 شود
لغت نامه دهخدا

تال

تال
خرمابنان ریزه و نهالهای آن که بریده یا کنده بجای دیگر نشانند، جَمعِ واژۀ تالَه، (منتهی الارب)، و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
لغت نامه دهخدا

تال

تال
تل، دهی است جزء دهستان زیراستاق بخش مرکزی شهرستان شاهرود، در 13هزارگزی جنوب باختری شاهرود و 6هزارگزی جنوب شوسۀ شاهرود به دامغان واقع است، جلگه ای است معتدل و 70 تن سکنه دارد، دو رشته قنات یکی شور و دیگری شیرین آن را مشروب سازد، محصول آن پنبه و صیفی است، راه مالرو دارد و از راه اسدآباد و قلعه نو اتومبیل می توان برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

تال

تال
طبق مس و برنج و نقره و طلا و امثال آن، (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (انجمن آرا)، مأخوذ از هندی، طبق مس و نقره و طلا و جزآن، (ناظم الاطباء)، سینی فلزی، (فرهنگ نظام)، این لفظ مفرس از ’تهال’ هندی است و حرف ’ها’ در آن نیم تلفظ است که در زبان فارسی نیست از این جهت به ’تال’ مفرس گشته، لفظ مذکور را فقط شعرای فارسی که در هند بودند یا هند را دیدند استعمال کردند و در واقع هندی است نه فارسی و من برای این ضبط کردم که در شعر امیرخسرو و نثر ظهوری آمده است، (فرهنگ نظام) :
ز سیری بس که هندو سیرخور شد
همه تال برنجش تال زر شد،
امیرخسرو (از فرهنگ جهانگیری)،
، نام سازی است در هند که از روی سازند، (آنندراج)، دو پیالۀ کوچک کم عمق باشد از برنج که خنیاگران هندوستان بهنگام خوانندگی آنها را برهم زنند و بصدای آن اصول نگاه دارند و رقص کنند، (از برهان) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء)، در میان ایرانیان زنگ نام دارد، (انجمن آرا)، واکنون ما آنها را زنگ می گوئیم، (ناظم الاطباء)، زنگی که رقاصان به انگشتان خود بسته وقت رقص برهم زنند، (فرهنگ نظام)، این لفظ هندی است، (غیاث اللغات) (آنندراج)، در این معنی هم هندی است و شعرای فارسی هند آن را استعمال کرده اند، (فرهنگ نظام) :
دگر ساز برنجین نام آن تال
بر انگشت پریرویان قتّال
گرفته چون پیاله تال در دست
نه از می از سرود خویشتن مست،
امیرخسرو (از فرهنگ جهانگیری)،
فرورفته در مغز ارباب حال
شراب خم مندل از جام تال،
ظهوری (از آنندراج)،
، روی که بعربی صفر خوانند، (برهان)، برهان و مقلدانش روی را که فلزی است، از معانی این لفظ قرار دادند که به هیچ وجه ثابت نیست، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

تال

تال
آبگیر باشد و آن را تالاب نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری)، آبگیر و تالاب و استخر و برکۀ بزرگ را نیز گفته اند، (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا)، و بعضی گویند به این معنی هندی است، (برهان)، بعضی از اهل لغت ’تال’ را بمعنی آبگیر هم نوشته اند چه تاکنون آبگیر و استخر را در هند تالاب گوینداما فارسی بودن این لفظ ثابت نیست، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا