جدول جو
جدول جو

معنی تازه خط

تازه خط((~. خَ))
پسری که تازه پشت لبش مو روییده
تصویری از تازه خط
تصویر تازه خط
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تازه خط

تازه خط

تازه خط
تازه بروت رتک آنکه ریش و سبلت وی بتازگی دمیده باشد نو خط
تازه خط
فرهنگ لغت هوشیار

تازه خط

تازه خط
آنکه ریش و سبلت وی بتازگی دمیده باشد. (ناظم الاطباء). نوخط. که تازه از رخسارش خط برآمده باشد. آنکه بتازگی خط او دمیده باشد. آنکه موی تازه بر رخسارش دمیده باشد:
با لب تازه خطش چند سیاهی بزند
چهرۀ آب خضر را بزمین می مالم.
صائب (از آنندراج).
دارد ز انفعال رخ تازه خط او
در پیرهن ز جوهر خود خانه آینه.
صائب (ایضاً)
لغت نامه دهخدا

تازه نخل

تازه نخل
خرما بن تازه نو کویک نخل تازه خرما بن جوان و سر سبز نخل نو رسته و با طراوت خرما بن شاداب و بارور، محبوب
فرهنگ لغت هوشیار

تازه سخن

تازه سخن
تازه گوی نو پرداز، خوش سخن نیکو گفتار، سخن تازه لام خوش و بدیع
تازه سخن
فرهنگ لغت هوشیار

تازه دم

تازه دم
کسی که تازه وارد کاری شده و هنوز خسته نشده باشد تازه نفس، چای و مانند آن که تازه دم کرده باشند
فرهنگ لغت هوشیار