جدول جو
جدول جو

معنی تارک نشین

تارک نشین((رَ. نِ))
بالانشین، بلندپایه، والامقام
تصویری از تارک نشین
تصویر تارک نشین
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تارک نشین

تارک نشین

تارک نشین
کسی که بتارک جای دارد بالا نشین، بلند پایه والا مقام
تارک نشین
فرهنگ لغت هوشیار

تارک نشین

تارک نشین
کسی که بتارک جای دارد. بالانشین. بلندپایه. رفیع. والامقام:
زمین را منم تاج تارک نشین
ملرزان مرا تا نلرزد زمین.
نظامی
لغت نامه دهخدا

چابک نشین

چابک نشین
چالاک. کسی که چابک و سبک نشیند و خیزد. خوش ادا:
چنان چابک نشین بود آن دلارام
که برجستی برین مقدار ده گام.
نظامی (خسرو و شیرین)
لغت نامه دهخدا

تاک نشان

تاک نشان
آنکه درخت انگور می کارد، برای مِثال بودم آن روز در این میکده از دردکشان / که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان (جامی - ۴۰۱)
تاک نشان
فرهنگ فارسی عمید

خاک نشین

خاک نشین
کسی که بر روی خاک می نشیند، کنایه از خاکسار، کنایه از بدبخت
خاک نشین
فرهنگ فارسی عمید