جدول جو
جدول جو

معنی تار و مار شدن

تار و مار شدن((~. شُ دَ))
از هم پاشیده شدن
تصویری از تار و مار شدن
تصویر تار و مار شدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تار و مار شدن

تار و مار کردن

تار و مار کردن
از هم پاشاندن، زیر و زبر کردن، تاراندن
تار و مار کردن
فرهنگ لغت هوشیار

تال و مال شدن

تال و مال شدن
پریشان شدن. پراکنده شدن:
شد از بی شبانی رمه تال و مال
همه دشت تن بود بی دست و یال.
فردوسی.
تهمتن به زابلستان است و زال
شود کار ایران همه تال و مال.
فردوسی.
شد تال و مال لشکر صبرم ز جوق شوق
تا ابروی تو همچو کمان ِ کشیده است.
(مؤلف شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا

تارومار شدن

تارومار شدن
قلع وقمع شدن، مغلوب شدن، مقهور شدن، منکوب شدن
متضاد: پیروز گشتن، ظفر یافتن، پخش وپلا شدن، پراکنده شدن، متفرق شدن
متضاد: اجتماع کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد