معنی تاخت کردن - فرهنگ فارسی معین
معنی تاخت کردن
- تاخت کردن((کَ دَ))
- دویدن، تازیدن، دواندن اسب
تصویر تاخت کردن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تاخت کردن
تاختن کردن
- تاختن کردن
- تازاندن بسرعت بردن (اسب و مانندآنرا)، هجوم بردن حمله بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تخت کردن
- تخت کردن
- هموار کردن. تسطیح. مسطح کردن، پر کردن. لبالب کردن. کامل کردن
لغت نامه دهخدا