مبادله کردن جنسی با جنسی. عوض کردن و تبدیل کردن. بدل کردن. عوض کردن چیزی را با چیزی، و بیشتر در کتاب متداول است. کتابی را با کتابی معاوضه کردن. مبادله کردن کتابها: یک جلد قاموس را با جوهری تاخت زدن و سرانه اش را گرفتن
تخت گستردن. (آنندراج). نصب کردن تخت. تخت را برپا داشتن نشستن را: فرش انداختند و تخت زدند راه صبرم زدند و سخت زدند. نظامی. مرا اقبال داد این مژدۀ بخت زدم اندیشه را بر آسمان تخت. امیرخسرو (از آنندراج). عشق جایی که تخت قدر زند عقل را پایۀ تعقل نیست. ظهوری (ایضاً)