جدول جو
جدول جو

معنی تاخت زدن

تاخت زدن((زَ دَ))
مبادله کردن چیزی با چیز دیگر
تصویری از تاخت زدن
تصویر تاخت زدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با تاخت زدن

تاخت زدن

تاخت زدن
تاختن، مبادله کردن جنسی با جنسی عوض کردن چیزی باچیزی (و بیشتر در کتاب مستعمل است)
فرهنگ لغت هوشیار

تاخت زدن

تاخت زدن
عوض کردن چیزی با چیز دیگر، مبادله کردن جنسی با جنسی دیگر
تاخت زدن
فرهنگ فارسی عمید

تاخت زدن

تاخت زدن
مبادله کردن جنسی با جنسی. عوض کردن و تبدیل کردن. بدل کردن. عوض کردن چیزی را با چیزی، و بیشتر در کتاب متداول است. کتابی را با کتابی معاوضه کردن. مبادله کردن کتابها: یک جلد قاموس را با جوهری تاخت زدن و سرانه اش را گرفتن
لغت نامه دهخدا

تخت زدن

تخت زدن
تخت گستردن. (آنندراج). نصب کردن تخت. تخت را برپا داشتن نشستن را:
فرش انداختند و تخت زدند
راه صبرم زدند و سخت زدند.
نظامی.
مرا اقبال داد این مژدۀ بخت
زدم اندیشه را بر آسمان تخت.
امیرخسرو (از آنندراج).
عشق جایی که تخت قدر زند
عقل را پایۀ تعقل نیست.
ظهوری (ایضاً)
لغت نامه دهخدا

تخته زدن

تخته زدن
پنبه زدن حلاجی کردن پنبه. توضیح بعضی این ترکیب رامحرف (پخته زدن) دانند. یا تخته زدن دکان. بستن دکان تعطیل کردن آن
فرهنگ لغت هوشیار