معنی تاب و توش - فرهنگ فارسی معین
معنی تاب و توش
- تاب و توش((بُ))
- تاب و توان، وسایل زندگی، اسباب معیشت
تصویر تاب و توش
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با تاب و توش
تاب و توش
- تاب و توش
- وسایل زندگی. اسباب معیشت:
ز تنگ عیشی بی تاب و توش گشته چو مور
ز ناتوانی بی دست و پای مانده چو مار.
مختاری
لغت نامه دهخدا
تاق و توق
- تاق و توق
- تاق تاق. تاغ تاغ. آواز برهم خوردن تخته ها و چوبها، آواز گشاد تفنگ و توپ از دور، نه به بسیاری و انبوهی
لغت نامه دهخدا