جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پیل اوژن

فیل اوژن

فیل اوژن
پیل اوژن، قوی و نیرومند که پیل را بر زمین بزند، پیل افکن
فیل اوژن
فرهنگ فارسی عمید

فیل اوژن

فیل اوژن
پیل اوژن. (فرهنگ فارسی معین). پیل افکن. پیل کش. آنکه بتواند پیل را از پای درآورد. بسیار نیرومند
لغت نامه دهخدا

پیل افکن

پیل افکن
آنچه یا آنکه قدرت به زمین زدن پیل را داشته باشد، نیرومند، پیل اف کننده، برای مِثال چه صعب رودی، دریانهاد و طوفان سیل / چه منکرآبی، پیل افکن و سواراوبار (فرخی - ۶۳)
پیل افکن
فرهنگ فارسی عمید

پیل افکن

پیل افکن
که فیل افکند. که با پیل برآید. که فیل بر زمین زند. کنایه است از مرد دلیر و شجاع. صاحب آنندراج گوید بر قیاس پیلتن و اطلاق این بر اسپ نیز آمده. پیل اوژن:
چو کاموس پیل افکن شیر مرد
چومنشور جنگی سپهر نبرد.
فردوسی.
چه صعب رودی دریانهاد و طوفان سیل
چه منکرآبی پیل افکن و سواراوبار.
فرخی.
نی نی که چو نعمان بین پیل افکن شاهان را
پیلان شب و روزش کشته به پی دوران.
خاقانی.
ای بس شه پیل افکن کافکند به شه پیلی
شطرنجی تقدیرش در ماتگه حرمان.
خاقانی.
ز بیداد کوپال پیل افکنان
فلک چامه در خم نیل افکنان.
نظامی.
به هم پنجگی پیل را بشکنم
شه پیلتن، بلکه پیل افکنم.
نظامی.
هیون بر وی افکند پیل افکنی
سوی پیلتن شد چو اهریمنی.
نظامی.
برون راند پیل افکن خویش را
رخ افکند پیل بداندیش را.
نظامی.
جوانان پیل افکن شیرگیر
ندانند دستان روباه پیر.
سعدی
لغت نامه دهخدا