جدول جو
جدول جو

معنی پیشکش کردن

پیشکش کردن((کِ. کَ دَ))
تقدیم کردن هدیه ای به کسی
تصویری از پیشکش کردن
تصویر پیشکش کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پیشکش کردن

پیشکش کردن

پیشکش کردن
تقدیم کردن کوچکتر ببزرگتر هدیه ای را: دستارچه پیشکشش کردم گفت: وصلم طلبی زهی خیالی که تراست، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشکش کردن

پیشکش کردن
تقدیم کردن. هدیه کردن کهتر چیزی را بمهتر:
دستارچه ای پیشکشش کردم گفت
وصلم طلبی زهی خیالی که تراست.
حافظ.
رجوع به پیشکش و شواهد آن شود
لغت نامه دهخدا

پزشکی کردن

پزشکی کردن
تطَبُّب. (زوزنی). اِسا. اِسو. مواسات
لغت نامه دهخدا

پیشاب کردن

پیشاب کردن
بول کردن. شاشیدن. رجوع به پیشاب ریختن شود
لغت نامه دهخدا