جدول جو
جدول جو

معنی پیش کسوتی

پیش کسوتی
مقامی بالاتر از مرید و فروتر از شیخ، در ورزش، کسی که بر دیگران سابقه بیشتری در آن ورزش دارد
تصویری از پیش کسوتی
تصویر پیش کسوتی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پیش کسوتی

پیش کسوتی

پیش کسوتی
پیشگاهی، پیش یلی، کد خدایی -1 مقامی بالاتر از مرید و فروتر از شیخ و آن یکی از درجات تصوف است: ترجمه فارسی ظهیرالدین از عوارف در صورتی که صحت داشته باشدبقرینه عصر زندگانی وسعت پیشقدمی و پیش کسوتی و شخصیت او نسبت بعزالدین ظاهر این است، قدمت و برتری در پهلوانی زورخانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیش کسوتی

پیش کسوتی
حالت پیش کسوت. یکی از مدارج طریقت، قدمت و برتری در پهلوانی زورخانه
لغت نامه دهخدا

پیش کسوت

پیش کسوت
پیشاپوش زبانزد سوفیگری، پیشا یل زبانزد زور خانه یکی از مدارج طریقتظنکه درجه پیش کسوتی دارد: اگر عزالدین از وجود چنین ترجمه ای از استاد و شیخ صحبت یا برادر طریقتی پیش کسوت خود آگاهی داشت درمقدمه کتاب خود از آن نام می برد، قدیمترین و بزرگترین پهلوان یک زور خانه که حق تقدم بر پهلوانی دارد
فرهنگ لغت هوشیار

پیش کسوت

پیش کسوت
کسی که در زورخانه و کارهای ورزشی بیش از دیگران سابقه دارد، در تصوف مقام کسی که مقامش بالاتر از مرید و فروتر از شیخ است
پیش کسوت
فرهنگ فارسی عمید

پیش کسوت

پیش کسوت
مقدم، پیشگام، پیشرو، پیش قدم، یکی از مدارج طریقت، آن که درجه پیش کسوتی دارد، قدیم ترین و بزرگ ترین پهلوان یک زورخانه که حق تقدم در پهلوانی دارد
پیش کسوت
فرهنگ فارسی معین

پیش کسوت

پیش کسوت
آنکه درجۀ پیش کسوتی دارد. یکی از مراتب مرید. صاحب درجه ای از درجۀ مریدان. شیخ ومرشد. یکی از مدارج طریقت. مقامی در سلوک (صوفیه). در طبقات صوفیه طبقۀ از مرید بالاتر و از شیخ فروتر، قدیمترین و بزرگترین پهلوان یک زورخانه که حق تقدم دارد در پهلوانی و قدمت زورخانه کاری
لغت نامه دهخدا

پیش دستی

پیش دستی
دست دراز کردن برای انجام دادن کاری، گرفتن چیزی پیش از دیگران، در کاری بر کسی پیشی گرفتن، برای مِثال تو پیروزی ار پیش دستی کنی / سرت پست گردد چو سستی کنی (فردوسی - ۷/۲۱۱)، بشقاب سر سفره، بشقاب خالی که در سر سفره می گذارند تا هر خوراکی را که می خواهند در آن بگذارند و بخورند
پیش دستی
فرهنگ فارسی عمید