جدول جو
جدول جو

معنی پیش دادن

پیش دادن((دَ))
دادن از پیش، دادن از قبل، درس را به معلم پس دادن، ضمه دادن حرف، مضموم خواندن حرفی را، مضموم نوشتن حرفی را
تصویری از پیش دادن
تصویر پیش دادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پیش دادن

پیش دادن

پیش دادن
دادن از پیش دادن از قبل، درس را بمعلم پس دادن، ضمه دادن حرف مضموم خواندن حرفی را، مضموم نوشتن حرفی را
فرهنگ لغت هوشیار

پیش دادن

پیش دادن
حرکت پیش یعنی ضمه به حرف دادن. مضموم خواندن. ضمه دادن حرفی را. مضموم کردن حرفی. مضموم نوشتن، درس را بمعلم پس دادن. درس را روان کرده بر استاد خواندن. پس دادن شاگرد درس خوانده را به استاد، دادن از قبل
لغت نامه دهخدا

آیش دادن

آیش دادن
کشت بخشی از زمین مزروعی را بسال دیگر واگذاشتن تا قوت گیرد
آیش دادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیچ دادن

پیچ دادن
پیچاندن چیزی را خمانیدن تافتن، بگردانیدن چیزی (مانند دست و جزآن) را از جای خود چرخاندن تافتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیچ دادن

پیچ دادن
چیزی را در جای خود یا در چیز دیگر چرخاندن، پیچاندن، پیچانیدن، تاب دادن
پیچ دادن
فرهنگ فارسی عمید