حالت و چگونگی پیش اندیش. عمل پیش اندیش. پیش بینی. پیشگوئی. تقدمهالمعرفه: اندیشه را مقدم گفتار خویش دار... که پیش اندیشی دوم کفایتست. (منتخب قابوس نامه ص 51)
آنکه پیش اندازد آنکه سبقت دهد، کسی که بجلو راند، پارچه ای که در وقت طعام خوردن بروی زانو گسترند دستار خوان: یک عدد صراحی نقره مملو از رواح ریحانی... با پیاله طلا و پیش انداز زربفت از پی او فرستادند، رشته جواهر که زنان از گردن آویزند و در پیش سینه قرار دهند