جدول جو
جدول جو

معنی پیاده کردن

پیاده کردن
تعمیر کردن موتور ماشین، ضرر رساندن
تصویری از پیاده کردن
تصویر پیاده کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پیاده کردن

پیاده کردن

پیاده کردن
پایین آوردن از وسیلۀ نقلیه یا حیوان یا آسانسور و مانند آن ها، از هم باز کردن و بر زمین گذاشتن اجزای ماشین یا دستگاهی برای اصلاح و تعمیر
پیاده کردن
فرهنگ فارسی عمید

پیاده کردن

پیاده کردن
فرود آوردن از اسب یا هر مرکب دیگر. ارجال. (منتهی الارب). پیاده گردانیدن. از مرکب بزیر آوردن. پائین آوردن از ستور یا کشتی یا اتومبیل یا هر وسیلۀ نقلیۀ دیگر:
پیاده کند ترک چندان سوار
کز اختر نباشد مر آن را شمار.
فردوسی.
- پیاده را فرزین کردن، او را به آخر صفحۀ شطرنج رسانیدن و بجای آن مهرۀ سواری گرفتن.
- سوارها را پیاده کردن (تعبیر مثلی) ، سخت سلیطه بودن (زن) ، شاهرا از اسپ پیاده میکند، سخت سلیطه و بی شرم است.
، معزول کردن. از کار دور داشتن. برکنار کردن کسی را از شغلی. منعزل ساختن: او را از آن عمل پیاده کردیم، عزل کردیم، جواهر برنشانده را از جای بیرون کردن. بیرون کردن گوهر از نگین. برداشتن نگین انگشتری از نگین دان. نگین از انگشتری باز کردن. از نگین دان بیرون کردن احجار کریمه. فص. (از منتهی الارب) ، جدا کردن اجزاء بهم پیوستۀ ماشین یا دستگاه یا چرخ یا کارخانه یا توپ و امثال آن برای اصلاح و تعمیر یا نشان دادن اجزاء مرکبه و تعلیم کردن. انفصال قطعات. باز کردن اجزاء بهم پیوستۀ آن. مقابل سوار کردن، در اصطلاح معماران و بنایان صورت خارجی دادن یعنی ساختن و بنا کردن نقشه ای را که مهندس و معمار بر کاغذ رسم کرده است. طرحی را که بر کاغذ است در خارج ساختن
لغت نامه دهخدا

پیاله کردن

پیاله کردن
در اصطلاح عوام متصوفه و درویشان، مردن و درگذشتن خاصه درگذشتن پیری یا مرادی
لغت نامه دهخدا

زیاده کردن

زیاده کردن
افزودن. ازدیاد. تکثیر. بسیار کردن. فزودن. علاوه کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). افزودن و اضافه کردن و علاوه نمودن. (ناظم الاطباء). معروف است. (غیاث) : دشمن به ملاطفت دوست نگردد بلکه طمع زیاده کند. (گلستان).
نگار من چو درآید به خندۀ نمکین
نمک زیاده کند بر جراحت ریشان.
سعدی (گلستان).
، کنایه از کم کردن. (غیاث). رجوع به ترکیب بعد شود.
- زیاده کردن خوان، معروف. (آنندراج).
- ، در اصطلاحات، کنایه از کم کردن. (آنندراج) :
ترک ما کرد خواجه از دولت
دولتش را خدا زیاده کند.
مخلص کاشی (از آنندراج).
خوان وصال دوست نعیمی است جاودان
بر ما مساز کم به رقیبان زیاده کن.
؟ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

اراده کردن

اراده کردن
خواستن آهنگ کردن یازیدن عزم کردن تصمیم گرفتن
اراده کردن
فرهنگ لغت هوشیار