جدول جو
جدول جو

معنی پی سپردن

پی سپردن((~. س ِ پَ دَ))
پایمال کردن، عبور کردن
تصویری از پی سپردن
تصویر پی سپردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پی سپردن

پی سپردن

پی سپردن
پایمال کردن. (آنندراج) ، رفتن:
چه چاره ست تا این ز من بگذرد
پی ام اختر بد مگر نسپرد.
فردوسی.
به شخّی که کرگس بدو نگذرد
برو گور و نخچیر پی نسپرد.
فردوسی.
کافر کشته بهم برنهی و تابه تبت
بسم باره بکافور همی پی سپری.
فرخی
لغت نامه دهخدا

پی سپرشدن

پی سپرشدن
پی سپر شدن راهی. محل عبور واقع شدن آن پیموده گشتن: حافظ سر از لحد بدر آرد بپایبوس گر خاک او بپای شما پی سپرشود. (منسوب به حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

پی سپرده

پی سپرده
مکدود. لگدمال شده. پایمال گردیده، رفته
لغت نامه دهخدا