رهسپار، رونده، راهرو، پی سپارنده، برای مِثال باد بهار بین که چو فراش چست خاست / بر دشت و کوه شد به گه صبح پی سپار (ابن یمین - ۸۳)، پاسپار پی سپار کردن: لگدمال کردن، پایمال کردن
پی سپار، پی سپرده، لگدکوب، پایمال، برای مِثال حافظ سر از لحد به در آرد به پای بوس / گر خاک او به پای شما پی سپر شود (حافظ - ۴۵۸ حاشیه)، پی سپرنده، پی سپار، رونده پی سپر کردن: پی سپار لگدمال کردن، پایمال کردن، پی سپار کردن