مسخره ای که تمام تن خود را به پنبه گیردو او با حلاجی که کمان در دست دارد برقص آیند و حلاج در میان رقص کم کم پهلوان را با زدن کمان عور و برهنه کند یعنی تمام پنبه های تن او را بر باد دهد و در اصطلاح پهلوان پنبه مردی درشت اندام و قوی هیکل بی زور و قوت را گویند که ظاهری دلیر و دلی جبان دارد. بظاهر پردل و بباطن ترسو. یالانچی پهلوان. لاف زن: به پیکار سرما که تنها بلرزد مگر پهلوان پنبه باشد محارب. نظام قاری (دیوان البسه ص 28) زانهمه رخت زنان را بگه آرایش پهلوان پنبه خوش آمد بنظر و افزارش. نظام قاری (دیوان البسه ص 87)
پهلوان حاضر و موجود. - امثال: پهلوان زنده را عشق است، تعبیری مثلی نظیر سیلی نقد به از حلوای نسیه: پهلوان زنده را عشق است ساقی می بیار چند میگوئی سخن از رستم و اسفندیار. دهقان سامانی