جدول جو
جدول جو

معنی پنج نوبت

پنج نوبت((پَ نُ بَ))
پنج بار نواختن کوس یا دهل و نقاره در مدت شبانه روز بر در سرای سلاطین، پنج وقت نماز
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پنج نوبت

پنج نوبت

پنج نوبت
پنج پستا (نوبت) پنج بار دهل زدن در سرای شاهان نوبت پنج وقت که بر در پادشاهان زنند و این از عهد سلطان سنجر مقرر شده است و پیش از آن سه نوبت میزدند و بعد از آن هفت نوبت پنج وقت نقاره باشد که در شبان روز بر در سرای سلاطین می نواختند، پنج چیزی که مینوازند چون دهل و دمامه طنبک و نای و طاس، پنج آلت اعلام جنگ که دهل و دمامه و طبل و سنج ودف باشد، اوقات نماز پنجگانه پنج وقت نماز
فرهنگ لغت هوشیار

پنج نوبت

پنج نوبت
پنج باری که در طول شبانه روز بر در سرای پادشاهان کوس، دهل یا نقاره می نواختند. گویند در زمان اسکندر در شبانه روز سه نوبت می زدند و در زمان سنجر پنج نوبت شد، پنج وقت نماز، اوقات نمازهای پنج گانه
پنج نوبت زدن: کنایه از اظهار شکوه، جلال و عظمت کردن، برای مِثال از عصا، ماری و از اُستن، حنین / پنج نوبت می زنند از بهر دین (مولوی - ۱۲۱)
پنج نوبت
فرهنگ فارسی عمید

پنج نوبت

پنج نوبت
نوبت پنج وقت که بر در پادشاهان زنند و این از عهد سلطان سنجر مقررشده است، و پیش از این سه نوبت میزدند. (غیاث اللغات). نقاره ای است که پنج وقت بر در سرای ملوک میزده اند. پنج وقت نقاره ای باشد که در شبان روز بر در سرای سلاطین نوازند:
خواهی که پنج نوبت الصابرین زنی
تعلیم کن ز چار خلیفه طریق آن.
خاقانی.
ای پنج نوبه کوفته در دار ملک امر
لا در چهار بالش وحدت کشد ترا.
خاقانی.
در هیچ چار شهر خراسان مکرمت
کس پنج نوبه نازده چون سنجر سخاش.
خاقانی.
زده در موکب سلطان سوارش
بنوبت پنج نوبت چار یارش.
نظامی.
پنج نوبت زن شریعت پاک
چار بالش نه ولایت خاک.
نظامی (هفت پیکر ص 6).
سرخ گل را بسبز میدانی
پنج نوبت زنان بسلطانی.
نظامی.
فردا که او پنج نوبت ارکان شریعت بزند و چتر دولت او سایه بر اطراف عالم گسترد... (مرزبان نامه).
پنج نوبت می زنندش بر دوام
هم چنین هر روز تا روز قیام.
مولوی.
گر پنج نوبتت بدر قصر میزنند
نوبت بدیگری بگذاری و بگذری.
سعدی.
آنرا که چارگوشۀ عزلت میسر است
گو پنج نوبه زن که شه هفت کشور است.
؟
، پنج چیزی که مینوازند چون دهل و دمامه و طنبک و نای و طاس. (غیاث اللغات). پنج آلت اعلام جنگ را نیز گویند که دهل و دمامه و طبل و سنج و دف باشد، کنایه از بانگ نماز پنجگانه. (غیاث اللغات). پنج وقت نماز:
ز چار ارکان برگرد و پنج ارکان جوی
که هست قائد این پنج، پنج نوبت لا.
خاقانی.
ندای هاتف غیبی ز چار گوشۀ عرش
صدای کوس الهی به پنج نوبت لا.
خاقانی.
- پنج نوبت زدن، اظهار جاه و سلطنت کردن. (غیاث اللغات) : و در فترت دیلم محمد بن یحیی که جد حسنویه بودست پنج نوبت زد و این معنی آیین ماند میان ایشان تا اکنون که اتابک چاولی برداشت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 165)
لغت نامه دهخدا

پنج بوخت

پنج بوخت
یک دسته از اسامی ایرانیان با کلمه بوخت ازفعل بوختن و بختن که در پهلوی بمعنی نجات دادن و رهانیدن است ترکیب شده است مثل سه بوخت (بُخت) یعنی هومت هوخت هورشت (پندار نیک گفتار نیک کردار نیک) نجات داد. پنج بوخت یعنی اهنود اشتود اسپنتمد و هوخشتر و هشتواشت (پنج گاتها) نجات داد. همچنین است ماه بوخت و یزدان بوخت (یشتها تفسیر و تألیف پورداود ج 1 ص 77)
لغت نامه دهخدا

پنج نوش

پنج نوش
معجونی که پزشکان قدیم از پنج داروی مقوی می ساخته اند، فنجنوش، برای مِثال در چارسوی فقر درآ تا ز راه ذوق / دل را ز پنج نوش سلامت کنی دوا (خاقانی - ۴)
پنج نوش
فرهنگ فارسی عمید

پنج نوش

پنج نوش
معجونی که در قدیم پزشکان از پنج داروی مقوی می ساختند
پنج نوش
فرهنگ فارسی معین