تار ابریشم، اَبریشَم، تاری بسیار نازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه می شود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار می رود، کَناغ، پَناغ، کَج، بَهرامِه، سیلک، حَریر، دِمسَق، قَزّ، دِمسِه ریسمانی که دور دوک پیچیده باشند
منشی و دبیر و نویسنده را گویند. (برهان قاطع) : ضمیر من بود آن بلبلی که گاه بیان به پیش او بود ابکم زبان تیز پناغ. منصور شیرازی. ، تار ابریشم. (برهان قاطع) : تو سیمین فغی من چو زرّین پناغ تو تابان مهی من چو سوزان چراغ. ؟ ، بیضه مانندی باشد از ریسمان خام که در دوک پیچیده شود. (برهان قاطع). ریسمان خام که بر دوک ریسند مانند بیضه. (فرهنگ سروری) ، ماسوره. (برهان قاطع). و نیز رجوع به بناغ شود