جدول جو
جدول جو

معنی پگمال

پگمال((پَ یا پِ))
افزار کفشگران که بدان خط کشند، خط کش کفاشان
تصویری از پگمال
تصویر پگمال
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پگمال

پامال

پامال
چیزی که زیر پا مالیده شده، لگدکوب شده، کنایه از پست و زبون شده
پامال شدن: لگدکوب شدن، زیر پا له شدن، پی سپر شدن
پامال کردن: لگدکوب کردن، زیر پا له کردن
پامال
فرهنگ فارسی عمید

پکمال

پکمال
افزار کفشگران باشد که بدان خط کشند و بعربی مخط گویند. (برهان قاطع). آهن چرم دوزی که بدان خط کشند و نقش کنند. خطکش کفاشان. مِخط. محطّ. (منتهی الارب). مِحَطّه. حَط... صیقل کردن چرم و نقش نمودن بر آن به پکمال. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پامال

پامال
پایمال، بپای سپرده، از میان رفته، زبون، خوار، ذلیل، (شعوری)، پامال شدن و پایمال کردن، پایمال شدن و پایمال کردن، زیر پاشدن و زیر پا کردن، از میان رفتن و از میان بردن
لغت نامه دهخدا