معنی پفیوز - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پفیوز
پفیوز
- پفیوز
- در تداول عوام، سست و ضعیف و بیکاره. پَه پَه. پخمه. چلمن
لغت نامه دهخدا
پیفوز
- پیفوز
- پوزه. پوز. بتفوز. رجوع به پتفوز شود. غمامه، پیفوز بند. (صراح). رجوع به پتفوز بند شود
لغت نامه دهخدا
فیوز
- فیوز
- رشته نازک فلزی که در سر راه جریان برق قرار میدهند که جریان برق هر موقع زیادتر از حد معین گردد ذوب شود و جریان را قطع نماید
فرهنگ لغت هوشیار
فیوز
- فیوز
- اسبابی که جهت جلوگیری از عبور جریان شدید الکتریسته در یک مدار به کار می رود
فیوز پراندن: کنایه از حیرت زده شدن
فرهنگ فارسی معین
فیوز
- فیوز
- وسیله ای برای حفاظت مدارهای الکتریکی که در هنگام عبور جریان الکتریکی قوی، مدار را قطع می کند
فرهنگ فارسی عمید