جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پفج

پفج

پفج
کف دهان و خیوی دهان باشد. (فرهنگ اوبهی) :
قی اوفتد آنرا که سر و روی تو بیند
زان خلم و از آن پفچ چکان بر برو بر روی.
شهید.
و رجوع به بفج شود
لغت نامه دهخدا

خفج

خفج
سست، آب آشامیدنی دیو خار لاز گیاهان سنگینیی که بهنگام خواب شخص احساس کند بختک
فرهنگ لغت هوشیار

پنج

پنج
عدد پس از چهار و پیش از شش عدد (چهار بعلاوه یک) نماینده آن در ارقام هندی (5) است خمس خمسه، حواس خمسه، حواس خمسه (سامعه و باصره و ذایقه و لامسه و شامه)، پنجه چنگال گربه بصورتم پنج زد. یا اصل پنج. حقیقت انسانی نفحه الهی که در کالبد انسان دمیده شده. مخلوطی از مسکری سخت قوی با اجزای دیگر مانند آب لیمو و قند و چای و جز آن. وجب وژه شبر
فرهنگ لغت هوشیار

پفو

پفو
بادی بود که از دهان بدر آرند برای خاموش کردن چراغ یا تیز کردن آتش یا سرد کردن چیزی گرم و امثال آن فوت دم پفو باد، آماس ورم
فرهنگ لغت هوشیار