جدول جو
جدول جو

معنی پشنگ زدن

پشنگ زدن((~. زَ دَ))
ترشح، با دست آب پاشیدن
تصویری از پشنگ زدن
تصویر پشنگ زدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پشنگ زدن

بانگ زدن

بانگ زدن
فریاد زدن آواز بلند بر آوردن، باز داشتن چیزی نگاهداشتن، یا بانگ زدن بر کسی. راندن وی دور کردن او از پیش
فرهنگ لغت هوشیار

پشتک زدن

پشتک زدن
حرکتی که ورزشکاران هنگام شنا کردن در آب یا در هوا انجام میدهند معلق زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پینه زدن

پینه زدن
وصله کردن رقعه دوختن (کفش و غیره) : دلق صد رنگ نماید بنظر مردم را بسکه عشاق تو بر جامهء... پینه زنند. (علی خراسانی) -2 سخت شدن پوست کف دست و پا و زانو و غیره بر اثر کار و رفتن پینه بستن، گود کردن مجرای قنات در صورتیکه قنات خشک شود. پس از گمانه زدن قنات در صورتیکه به آب نرسد مجرای قنات را گودتر کنند
فرهنگ لغت هوشیار

بانگ زدن

بانگ زدن
فریاد زدن، آواز برآوردن، خواندن یا راندن کسی از روی خشم و غضب
بانگ زدن
فرهنگ فارسی عمید

کدنگ زدن

کدنگ زدن
با کدنگ کوفتن: (بدار چوب تو سر بر نهم کدنگ بزن ز عشق روی تو بیزارم ار بگویم آه) (سوزنی درباره کازر پسر)
کدنگ زدن
فرهنگ لغت هوشیار