معنی پس و پیش - فرهنگ فارسی معین
معنی پس و پیش
- پس و پیش
- جابه جا، به صورتی غیر از صورت اصلی
تصویر پس و پیش
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پس و پیش
پس و پیش
- پس و پیش
- عقب و جلو
پس و پیش کردن: اشیایی را که در جایی گذاشته شده جا به جا کردن و جای آن ها را عوض کردن، مردمی را که در جایی جمع شده اند به عقب و جلو راندن
فرهنگ فارسی عمید
پس و پیش
- پس و پیش
- یا پیش و پس. پس و پیش یکی شدن. دو مجرای شرم زن بهم پیوستن. افضاء: اِمراه مفضاه، زن که پیش و پس او یکی گردیده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
پی و پخش
- پی و پخش
- تاب و توان تاب و طاقت پاوپر: بدین رخش ماند همی رخش اوی ولیکن ندارد پی و پخش اوی. (شا. بخ 498: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
پی و پخش
- پی و پخش
- پی و تاو. تاب و طاقت. تاب و توان:
بدین رخش ماند همی رخش اوی
ولیکن ندارد پی و پخش اوی.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 2 ص 498)
لغت نامه دهخدا