جدول جو
جدول جو

معنی پس لرزه

پس لرزه((پَ. لَ زِ))
لرزه های بعدی و معمولاً خفیف تری که پس از یک زمین لرزه روی می دهد
تصویری از پس لرزه
تصویر پس لرزه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پس لرزه

تب لرزه

تب لرزه
تب نوبه، بیماری گرمسیری که بر اثر گزش پشه آنوفل در بدن انسان پدید می آید و با تب و لرز و عرق شدید و متناوب همراه است، مالاریا
تب لرزه
فرهنگ فارسی معین

پس پرده

پس پرده
پشت ِ پرده. شبستان. سرای. خانه. حَرَم:
پس پردۀ ما یکی دختریست
که از مهتران درخور مهتریست.
فردوسی.
کرا در پس پرده دختر بود
اگر تاج دارد بداختر بود.
فردوسی.
پس پردۀ شهریار جهان
سه ماهست با زیور اندر نهان.
فردوسی.
پس پردۀ نامور کدخدای
زنی بود پاکیزه و پاکرای.
فردوسی.
پس پردۀ او یکی دختر است
که رویش ز خورشید روشن تر است.
فردوسی.
پس پردۀ او بسی دختر است
که با برز و بالا و باافسر است.
فردوسی.
، عالم غیب:
ناامیدم مکن از سابقۀ لطف ازل
تو چه دانی که پس پرده که خوبست و که زشت.
حافظ.
، در نهان:
پس پرده بیند عملهای بد
هم او پرده پوشد به آلای خود.
سعدی
لغت نامه دهخدا

تب لرزه

تب لرزه
حمی نافض. و آن تبی است که درآن لرزش بدن با حرکات غیرارادی حاصل شود. (از بحر الجواهر). نافض. (منتهی الارب). راجف. (منتهی الارب). تب باره و تبی که با لرز همراه باشد. (ناظم الاطباء). تب صفراوی و با لفظ بستن و زدن و گرفتن و افتادن مستعمل است. (آنندراج). به اضافت ’تب ِ لرزه’ و قطع اضافت ’تب ْلرزه’ هر دو آمده است. (آنندراج) :
به گرمی بر آن کوکبه بانگ زد
کزان بانگ تب لرزه بر مانگ زد.
عنصری (از آنندراج).
چه آفتاب که سهمش چو آفتاب از ابر
روان کند خوی تب لرزه از مسام خیال.
خاقانی.
انگشت ارغنون زن رومی بزخمه بر
تب لرزۀ تناتتنانا برافکند.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 143).
تب لرزه یافت پیکر خاک از فراق او
هم مرقد مقدس او شد شفای خاک.
خاقانی.
ز سختی که زد بر سرش گرز را
برافتاد تب لرزه البرز را.
نظامی.
تب لرزه شکست پیکرش را
تبخاله گزید شکرش را.
نظامی.
چنان زد بتندی بر او گرز را
تب ِ لرزه افتاد البرز را.
نظامی.
زمین از تب ِ لرزه آمد ستوه
فروکوفت بر دامنش میخ کوه.
سعدی.
رجوع به تب و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا