جدول جو
جدول جو

معنی پس افکندن

پس افکندن((~. اَ کَ دَ))
پس انداز کردن، ذخیره کردن
تصویری از پس افکندن
تصویر پس افکندن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پس افکندن

پس افکندن

پس افکندن
ذخیره کردن اندوختن، بعقب انداختن (کاررا) تاخیر، میراث گذاشتن
پس افکندن
فرهنگ لغت هوشیار

پس افکندن

پس افکندن
پس انداختن، به وجود آوردن بچه، به دنیا آوردن، عقب انداختن، پس انداز کردن
پس افکندن
فرهنگ فارسی عمید

پس افکندن

پس افکندن
چیزی از درآمد خود ذخیره کردن. اندوخته ساختن. ذخیره کردن، تأخیر. بعقب انداختن، میراث گذاشتن. (برهان قاطع) ، پس افکندن کار را، مساوَفه
لغت نامه دهخدا

پر افکندن

پر افکندن
بال و پر ریختن مرغان پر ریختن، مانده شدن عاجز شدن مقهور شدن
پر افکندن
فرهنگ لغت هوشیار

پس افکنده

پس افکنده
پس افتاده، اندوخته، ذخیره، پس انداز، برای مِثال هم به علم خودش بده پندی / که نداری جز این پس افکندی (اوحدی - ۵۴۳)
پس افکنده
فرهنگ فارسی عمید

پر افکندن

پر افکندن
کنایه از اظهار خوف، عجز و زبونی کردن، پر ریختن
پر افکندن
فرهنگ فارسی عمید