جدول جو
جدول جو

معنی پس افتادن

پس افتادن((~. اُ دَ))
عقب افتادن، عقب ماندن، افتادن به پشت و مردن
تصویری از پس افتادن
تصویر پس افتادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پس افتادن

پس افتادن

پس افتادن
عقب افتادن. تأخیر:
چونکه گله بازگردد از ورود
پس فتد آن بز که پیش آهنگ بود.
مولوی.
، نکس. عود مرض در حال نقاهت، غش کردن یا مردن. افتادن به پشت و مردن
لغت نامه دهخدا

پا افتادن

پا افتادن
میسر شدن دست دادن: اگر پا بیفتد، اتفاق خوب یا بدی پیش آمدن: پای بدی برایم افتاد
فرهنگ لغت هوشیار

پس اوفتادن

پس اوفتادن
عقب افتادن تاخیر، عود مرض در حال نقاهت نکس، افتادن بپشت و مردن غش کردن یا مردن
فرهنگ لغت هوشیار

پس افتاده

پس افتاده
پس افت پس انداز ذخیره، آنکه در راه از رفقا باز مانده باشد
پس افتاده
فرهنگ لغت هوشیار