جدول جو
جدول جو

معنی پزشکیار

پزشکیار
کسی که در بیمارستان ها و یا مطب دستورهای پزشک را برای معالجه و بهبود مریض اجرا می کند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پزشکیار

پزشکیاری

پزشکیاری
عمل پزشکیار عمل معین طبیب، شغل پزشکیار معین طبیبی
پزشکیاری
فرهنگ لغت هوشیار

پزشک یار

پزشک یار
کسی که در بیمارستان دستورهای پزشک را دربارۀ بیماران اجرا می کند، کمک پزشک، معین طبیب
پزشک یار
فرهنگ فارسی عمید

پیشکار

پیشکار
کسی که در خدمت شخص بزرگ و محترمی کارهای او را اداره کند، ناظر و مباشر مخصوص، پیشیار، در کشاورزی چاهی که از آنجا شروع به لای روبی می کنند، چاه های آخر قنات، رئیس دارایی استان، کسی که زیردست شاطر کار می کند و نان را از تنور درمی آورد
پیشکار
فرهنگ فارسی عمید

پیشیار

پیشیار
پیشکار، خدمتکار، مزدور، شاگرد، مددکار، معاون، برای مِثال بخت ودولت چو پیشکار تواند / نصرت وفتح پیشیار تو باد (رودکی - ۵۲۱)
شاش، اِدرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، اِدرار، پیشاب، بَول، زَهراب، پیشار، میزَک، چامیز، چامیر، چامین، چَمین، کُمیز، گُمیز، شاشه،
قاروره که پیشاب بیمار را در آن کنند و نزد طبیب ببرند، برای مِثال بر روی پزشک زن میندیش / چون بود درست پیشیارت (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۷)
پیشیار
فرهنگ فارسی عمید