معنی پز پز((پُ)) شکل، وضع، حالت پز عالی جیب خالی: خودآرایی و جلوه فروشی در عین بی پولی و بی هنری تصویر پز فرهنگ فارسی معین
پز پز پسوند متصل به واژه به معنای پزنده مثلاً آشپز، کله پز، پسوند متصل به واژه به معنای پخته مثلاً آب پز، آشپزی: پخت و پز فرهنگ فارسی عمید
پز پز بمعنی وضع و تظاهر و ادعا. در زبان فارسی بمعنی ریخت و هیأت و شکل و صورت: پزش را باش ! یعنی هیأت و ظاهر او را نگر. - بدپز، بدشکل. بدریخت. - خوش پز، خوش هیأت. خوش ریخت. زیبا. - امثال: پُزِ عالی جیب ِ خالی لغت نامه دهخدا