جدول جو
جدول جو

معنی پری خوان

پری خوان((~. خا))
مانند پری، افسونگر، جن گیر، پری سای، پری بند، پری افسا
تصویری از پری خوان
تصویر پری خوان
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پری خوان

پری خوان

پری خوان
آنکه تسخیر جن کند افسونگر جن گیر پری خوان پریسای پری افسا پری افسای، جمع پری بندان
فرهنگ لغت هوشیار

پری خوان

پری خوان
کسی که برای تسخیر جن و پری افسون بخواند، پَری اَفسا، پَری اَفسای، پَری بَند، پَریسا
پری خوان
فرهنگ فارسی عمید

پری خوانی

پری خوانی
عمل کسی که جن و پری را بعزیمت حاضر سازد (بر وفق عقیده عامیانه) افسونگری
فرهنگ لغت هوشیار

پای خوان

پای خوان
بمعنی ترجمه باشد و آن معنی لغتی است از زبانی بزبان دیگر. (برهان). وَستی. همسیراز. پچوه. پچواک. (اصل کلمه و مترادفات که در ذیل آورده ایم مجعول و مصنوع بنظر می آید مگر آنکه شواهدی آنرا تأیید کند)
لغت نامه دهخدا

پریخوان

پریخوان
شخصی که تسخیر جن کند. جن گیر. پری افسای. پری سای. پری بند. عزائم کننده پری. معزّم. افسونگر. افسون خوان. جادو: وهرکس را که رنجی باشد یا بیمار شود ضیافت کنند و پری خوان را بخوانند و رقصها کنند. (جهانگشای جوینی).
فسون بخوانم و بر روی آن پری بدمم
از آنکه کار پریخوان همیشه افسون است.
مولوی.
من شخص پریدارم من مرد پریخوانم.
مولوی.
هم چنانکه پریخوان در حال که افسون در شیشه خواند پری در شیشه رونماید. (بهاءالدین ولد). مرا بر خاتونی تعلق شده بود و خود را بر صفت پریخوانان می کردم و چشم می پوشیدم و میگفتم ارواح چنین میگویند. (انیس الطالبین و عدهالسالکین صلاح بن مبارک بخاری).
پری خانه سازیم بتخانه را
پریخوان در آن پیر کاشانه را.
هاتفی
لغت نامه دهخدا