آلتی است که بدان بیختنیها چون شکر و آرد و امثال آن را بیزند پروزن آرد بیز گرمه بیز گرمه ویز تنگ بیز ماشوب پا لونه پالوانه الک غربال ترشی پالا سماق پالا مسحل هلهال
اَلَک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گَردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، گَربال، غَربال، آردبیز، غَرویزَن، پَریزَن، غَربیل، مُنخُل، تُنُک بیز، پَرویز، چاولی، پَریز، تُنُگ بیز، موبیز
آلتی بود که بدان بیختنیها چون شکر و آرد و امثال آن بیزند. پرویز (مخفف آن). پروزن. آردبیز. ماشو. ماشوب. گرمه بیز. گرمه ویز. تنگ بیز. غِربال. اَلک. پالونه. پالوانه. ترشی پالا. مسحَل. مُنخُل. سماق پالا. هلهال: گه همچو یکی پر آتش اژدرها گه همچو یکی پر آب پرویزن. ناصرخسرو. آب به پرویزن در چون بود جان تو آب و تن پرویزن است. ناصرخسرو. دهر به پرویزن زمانه فروبیخت مردم را چه خیاره و چه رذاله. ناصرخسرو. خلق را چرخ فروبیخت نمی بینی خس بمانده ست همه بر سر پرویزن. ناصرخسرو. کرده از گرز و نیزه بر دشمن استخوان آرد پوست پرویزن. سنائی. بریش خویش چرا گوی می فروبیزی اگر نه ریش تو پرویزنیست گه پالای. سوزنی. تا چه پرویزن است او که مدام بر جهان آتش بلا بیزد. انوری. هزار دام نبینی، چو دانه ای آید هزار چشم پدید آیدت چو پرویزن. جمال الدین عبدالرزاق. همی پالید خون از حلقۀ تنگ زره بیرون بر آن گونه که آب نار پالائی به پرویزن. شهاب مؤید نسفی (از المعجم). در تنم یک جایگه بی زخم نیست این تنم از تیر چون پرویزنیست. مولوی. در ره این ترس امتحانهای نفوس همچو پرویزن به تمییز سبوس. مولوی. به پرویزن معرفت بیخته بشهد عبارت برآمیخته. سعدی. زمانه خاک تو هم عاقبت به پرویزن فروگذارد اگر ماورای پرویزی. نزاری قهستانی
اَلَک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گَردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، چاولی، گَربال، پَریزَن، غَربال، موبیز، تُنُک بیز، پَریز، پَرویزَن، پَرویز، آردبیز، تُنُگ بیز، مُنخُل، غَربیل
منسوب است به پرویز (خسرو دوم) پادشاه ساسانی، و شاید از اولاد وی. و بدین نسبت مشهور است: عبداﷲ احمد بن محمد بن الفضل البرویزی السرخسی. وی ساکن مرو بود و مولدش به سرخس... (سمعانی)
به معنی پرویزن است و آن آلتی باشد که بدان آرد و امثال آن بیزند و به عربی غربال وهلهال گویند. (برهان قاطع). گربال. (آنندراج) (انجمن آرا). پرویزن. (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا). غریزن. غریزان. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا). غربال. غربیل. رجوع به غربال شود