جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پرک

پرک

پرک
پر کوچک پر کوچک پر خرد، کاهوی خرد که بوجین از مزرعه بیرون کنند، برگ های خردگل که مجموعا گل را تشکیل میدهند، پرده میان اجزای درونی یک گردو، پره قفل فراشه، چیزی چون تاج جقه. یا پرک هندی. ستاره سهیل
فرهنگ لغت هوشیار

پرک

پرک
پلک، هر یک از پوست بالا و پایین چشم که چشم را می پوشاند و مژه ها در لب آن قرار دارد
پرک
فرهنگ فارسی عمید

پرک

پرک
پره، پَر کوچک، برگ کوچک، در علم زیست شناسی بال کوچک، تاج، افسر، سهیل، ستارۀ سهیل
پرک هندی: در علم زیست شناسی گیاهی بالارونده از تیرۀ پروانه واران. اصل آن از هندوستان است. نوعی از آن به شکل درخت، دانه هایش برای دفع کرم معده نافع است. یک یا دو گرم گرد آن را در آب مخلوط می کنند و در مدت سه یا چهار روز می خورند، بوتیه
پرک
فرهنگ فارسی عمید

پرک

پرک
دهی از فارس به هفت فرسنگی میانۀ جنوب و مشرق کپکان. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

پرک

پرک
بوی پیه گداخته. بوی پیه گنده، بوی ظرف چرب پاک ناشسته و امثال آن، پلک ِ چشم. (رشیدی) (جهانگیری) :
نمانم که برهم زند پرک چشم
نگویم سخن پیش او جز بخشم.
فردوسی (از رشیدی) (از جهانگیری).
اما در فهرست ولف نیامده است
لغت نامه دهخدا

پرک

پرک
پلک به هم زدن، پلک، پرز و کرک، بوی ماهی گندیده و متعفن، چرب و کثیف، طعم گوشت.، دو روز گذشته، لبه، کناره، فالگیر، گوشواره و لاله ی گوش، تار و الیاف، سرشت، تخته ی نازک، ورقه نازک و کم ضخامت چوب، تکه، جهش کوتاه، حرکات ویژه ی باله های ماهی جهت شنا
فرهنگ گویش مازندرانی