پرژک پرژک گریه. (رشیدی) (جهانگیری). گریستن. (رشیدی) (برهان) (جهانگیری). گریه نمودن. (برهان) : عرش و کرسی در آب شد پنهان بس که کردم ز فرقتت پرژک. قطران. ولی این بیت مجعول و مصنوع مینماید لغت نامه دهخدا
پرژه پرژه فرانسوی زمینه، انگاره، اندیشه، پیشنهاد (نفیسی) نقشه طرح زمینه، نقشه و بر آورد بنایی، پیشنهاد، اندیشه نیت قصد فرهنگ لغت هوشیار
پردک پردک لغز، چیستان، برای مِثال ز پردک های دورادور بسته / که از فکرش دل داناست خسته (امیرخسرو - لغتنامه - پردک) فرهنگ فارسی عمید