معنی پرده انداختن پرده انداختن((~. اَ تَ)) آشکار کردن، برملا کردن تصویر پرده انداختن فرهنگ فارسی معین
پنجه انداختن پنجه انداختن مقابله کردن نبرد کردن زور کردن با کسی به پنجه پنجه انداختن پنجه گرفتن پنجه زدن فرهنگ لغت هوشیار
خرقه انداختن خرقه انداختن خرقه از تن به در کردن در هنگام سماع بر اثر غلبۀ وجدکنایه از جدا شدن از تعلقات دنیوی، خِرقه افکندن فرهنگ فارسی عمید
قرعه انداختن قرعه انداختن پشتک انداختن برای تعیین کسی و حظ کسی: روی تو دیده دگر قرعه نخواهم انداخت که بسنده است همان آیت رحمت فالم. (حسن دهلوی) فرهنگ لغت هوشیار