جدول جو
جدول جو

معنی پرده انداختن

پرده انداختن((~. اَ تَ))
آشکار کردن، برملا کردن
تصویری از پرده انداختن
تصویر پرده انداختن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پرده انداختن

پشته انداختن

پشته انداختن
فرو ریختن قسمتهایی از سقف و دیوار قنات واریز کردن قنات
پشته انداختن
فرهنگ لغت هوشیار

پنجه انداختن

پنجه انداختن
مقابله کردن نبرد کردن زور کردن با کسی به پنجه پنجه انداختن پنجه گرفتن پنجه زدن
فرهنگ لغت هوشیار

خرقه انداختن

خرقه انداختن
خرقه از تن به در کردن در هنگام سماع بر اثر غلبۀ وجد
کنایه از جدا شدن از تعلقات دنیوی، خِرقه افکندن
خرقه انداختن
فرهنگ فارسی عمید

قرعه انداختن

قرعه انداختن
پشتک انداختن برای تعیین کسی و حظ کسی: روی تو دیده دگر قرعه نخواهم انداخت که بسنده است همان آیت رحمت فالم. (حسن دهلوی)
فرهنگ لغت هوشیار

گریه انداختن

گریه انداختن
بگریه وا داشتن، یا به گریه انداختن، گریاندن
گریه انداختن
فرهنگ لغت هوشیار