معنی پرت کردن پرت کردن((پَ کَ دَ)) دور انداختن، فکر کسی را منحرف کردن تصویر پرت کردن فرهنگ فارسی معین
پرت کردن پرت کردن دور افکندن، انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین یا از جایی به جای دیگر فرهنگ فارسی عمید
پرچ کردن پرچ کردن فرو بردن میخ در چیزی و سر آنرا با چکش و مانند آن کوبیدن و پهن کردن محکم کردن چیزی در چیزی مانند میخی که در تخته زنند و دنباله آنرا از جانب دیگر خم دهند و محکم کنند فرهنگ لغت هوشیار
پرست کردن پرست کردن پرستنده کردن: (وندر رضای او گه و بیگه بشعر زهد مر خلق را پرست کنم علم و حکمتش) (ناصر خسرو) فرهنگ لغت هوشیار
پره کردن پره کردن گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن فرهنگ لغت هوشیار