معنی پرآور - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پرآور
پرآور
- پرآور
- دارای پر. تیزپر. و تیزرو و پرنده. (برهان) :
گهی با چراگر چراگر شدی
گهی با پرنده پرآور شدی.
خواجو (همای و همایون)
لغت نامه دهخدا
پرزور
- پرزور
- که زور بسیار دارد نیرومند قوی مقابل کم زور: مردی پر زور. یا آب پر زور. که جریانی تند دارد. یا باران پر زور. تند و سیلابی. یا تب پر زور. سخت گرم
فرهنگ لغت هوشیار
پراور
- پراور
- پرنده، دارای پر، تیزپَر، تیزرو، برای مِثال گهی با چراگر چراگر شدی / گهی با پراور پراور شدی (خواجو- مجمع الفرس - پراور)
فرهنگ فارسی عمید