جدول جو
جدول جو

معنی پراگنده شدن

پراگنده شدن((پَ گَ دِ))
پخش شدن، پاشیده شدن، متلاشی شدن، آواره شدن، نامنظم شدن
تصویری از پراگنده شدن
تصویر پراگنده شدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پراگنده شدن

پراگنده شدن

پراگنده شدن
پخش شدن پرت وپلا شدن ولو شدن پاشیده شدن پاچیده شدن پریشیده شدن انتشار یافتن متفرق شدن تفرق، متلاشی شدن از خان ومان دور افتادن، دور شدن جدا شدن از بین رفتن، نامنظم شدن نامرتب شدن مشوش شدن، رواج یافتن رایج شدن، یا پراگنده شدن خبر. شایع شدن آن انتشار آن. یا پراگنده شدن نام کسی. مشهور شدن او
فرهنگ لغت هوشیار

هراسنده شدن

هراسنده شدن
ترسیدن هراس داشتن: (چودیداختران رادل اندرهراس هراسنده شد مرد اخترشناس) (نظامی)
هراسنده شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پراگنده دل

پراگنده دل
آنکه دلی پراکنده دارد پریشان خاطر پراگنده خاطر بی آرام
پراگنده دل
فرهنگ لغت هوشیار

پراگنده دل

پراگنده دل
آن که دلی پراکنده دارد، پریشان خاطر، بی آرام
پراگنده دل
فرهنگ فارسی معین