جدول جو
جدول جو

معنی پراگنده دل

پراگنده دل((~. دِ))
آن که دلی پراکنده دارد، پریشان خاطر، بی آرام
تصویری از پراگنده دل
تصویر پراگنده دل
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پراگنده دل

پراگنده دل

پراگنده دل
آنکه دلی پراکنده دارد پریشان خاطر پراگنده خاطر بی آرام
پراگنده دل
فرهنگ لغت هوشیار

پراکنده دل

پراکنده دل
پریشان حال، پراکنده خاطر، پریشان خاطر، برای مِثال نخواهی که باشی پراکنده دل / پراکندگان را ز خاطر مهل (سعدی۱ - ۷۹)
پراکنده دل
فرهنگ فارسی عمید

پراکنده دل

پراکنده دل
پریشان خاطر. پراکنده خاطر:
خداوند روزی بحق مشتغل
پراکنده روزی پراکنده دل.
سعدی.
نخواهی که باشی پراکنده دل
پراکندگان را ز خاطر مهل.
سعدی.
پراکنده دل گشت از آن عیبجوی.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پراگنده شدن

پراگنده شدن
پخش شدن پرت وپلا شدن ولو شدن پاشیده شدن پاچیده شدن پریشیده شدن انتشار یافتن متفرق شدن تفرق، متلاشی شدن از خان ومان دور افتادن، دور شدن جدا شدن از بین رفتن، نامنظم شدن نامرتب شدن مشوش شدن، رواج یافتن رایج شدن، یا پراگنده شدن خبر. شایع شدن آن انتشار آن. یا پراگنده شدن نام کسی. مشهور شدن او
فرهنگ لغت هوشیار

پراگنده شدن

پراگنده شدن
پخش شدن، پاشیده شدن، متلاشی شدن، آواره شدن، نامنظم شدن
پراگنده شدن
فرهنگ فارسی معین