معنی پخت کردن
پخت کردن
((پُ. کَ دَ))
پختن
تصویر پخت کردن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پخت کردن
پخت کردن
پخت کردن
پختن طبخ کردن (این نانوایی پخت نمی کند)
فرهنگ لغت هوشیار
پخچ کردن
پخچ کردن
پخج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پخج کردن
پخج کردن
له و بازمین یکسان کردن برابر و مساوی کردن با
فرهنگ لغت هوشیار
پخته کردن
پخته کردن
کامل کردن با تمام رساندن، مهیا کردن کسی برای اجرای عملی
فرهنگ لغت هوشیار
تخت کردن
تخت کردن
هموار و مسطح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پرت کردن
پرت کردن
حواس کسی را مختلط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پست کردن
پست کردن
فرود آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
پشت کردن
پشت کردن
روی بر گردانیدن، گریختن، فرار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پخش کردن
پخش کردن
پهن کردن، پراکنده کردن، توزیع کردن
فرهنگ فارسی عمید