جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پخ پخ

پخ پخ

پخ پخ
پَه پَه. بَه بَه. خوش خوش. بَخ بَخ. آفرین. طوبی لک. مرحبا بک
لغت نامه دهخدا

پخ پخو

پخ پخو
پِخلوُچَه. پِچلیچه. غلغلیچ. غلملیچ. (رشیدی). غلفچ. غلمچ. قلفچه. غلغلک. غلغلی. و آن چنانست که انگشت در زیر بغل کسی کنند و بنوعی بجنبانند که بخنده افتدیا کف پای یا کف دست خارند بدان مقصود:
در میان فرس میدانی چه باشدپخپخو
در هری پخلوچه گویند از صغیر و از کبیر.
نیازی صاحب فرهنگ منظومه (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا