جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پایه دار

پایه دار

پایه دار
دارای پایه، آنچه پایه داشته باشد، کنایه از کسی که در ادارۀ دولتی پایه و رتبه دارد، کنایه از صاحب رتبه، کنایه از دارای قدر و منزلت
پایه دار
فرهنگ فارسی عمید

پایه دار

پایه دار
صاحب قدر و منزلت. (برهان). صاحب رتبه. صاحب منصب. صاحب مقام. باقدرت. مقتدر
لغت نامه دهخدا

سایه دار

سایه دار
آنچه که سایه دارد: درخت سایه دار، حرفی که دو خطی نوشته باشند، غشی سایه زده
فرهنگ لغت هوشیار

سایه دار

سایه دار
آنچه دارای سایه باشد، هر چیزی که سایه بیندازد، سایه ور، سایه افکن، برای مِثال صولتت باد سایه دار ظفر / دولتت باد دایگان ملوک (خاقانی - ۴۷۲)
سایه دار
فرهنگ فارسی عمید

مایه دار

مایه دار
هر چیز را گویند که با او گندگی و ضخامتی باشد، ستبر و ضخیم
مایه دار
فرهنگ لغت هوشیار

مایه دار

مایه دار
ثروتمند، توانگر، گروهی از سپاهیان که در پس لشکر جای دارند، غلیظ، مؤثر
مایه دار
فرهنگ فارسی معین