جدول جو
جدول جو

معنی پایمال کردن

پایمال کردن((کَ دَ))
زیر پا کردن، از بین بردن
تصویری از پایمال کردن
تصویر پایمال کردن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پایمال کردن

پایمال کردن

پایمال کردن
زیر پا کردن از بین بردن له کردن اضمحلال انهدام
پایمال کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پا مال کردن

پا مال کردن
زیر پا کردن از بین بردن له کردن اضمحلال انهدام
پا مال کردن
فرهنگ لغت هوشیار

پایمالی کردن

پایمالی کردن
درنگ کردن و تعلّل:
چو دشمن دشمنی را کرد پیدا
نشاید نیز کردن پایمالی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

چایمان کردن

چایمان کردن
چاییدن. سرما خوردن. بسرماخوردگی مبتلا شدن. زکام کردن. نزله کردن. رجوع به چاییدن و سرما خوردن و زکام کردن شود
لغت نامه دهخدا

پایمال شدن

پایمال شدن
زیر پاشدن پی سپر شدن، لگد کوب شدن، هدر رفتن باطل گردیدن (چنانکه خون کسی)
فرهنگ لغت هوشیار

اهمال کردن

اهمال کردن
پرویشیدن فرو گذاشتن سر خاریدن سستی کردن در کاری فرو گذاشتن، بی پروایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار