پایمالی کردن پایمالی کردن درنگ کردن و تعلّل: چو دشمن دشمنی را کرد پیدا نشاید نیز کردن پایمالی. ناصرخسرو لغت نامه دهخدا
چایمان کردن چایمان کردن چاییدن. سرما خوردن. بسرماخوردگی مبتلا شدن. زکام کردن. نزله کردن. رجوع به چاییدن و سرما خوردن و زکام کردن شود لغت نامه دهخدا
پایمال شدن پایمال شدن زیر پاشدن پی سپر شدن، لگد کوب شدن، هدر رفتن باطل گردیدن (چنانکه خون کسی) فرهنگ لغت هوشیار
اهمال کردن اهمال کردن پرویشیدن فرو گذاشتن سر خاریدن سستی کردن در کاری فرو گذاشتن، بی پروایی کردن فرهنگ لغت هوشیار