هر چیزی که زیر پا کوبیده و لگدمال شده باشد، لگدکوب، پایمال، برای مِثال فراوان کس از پیل شد پای خست / بسی کس نگون ماند بی پا و دست (اسدی - مجمع الفرس - پای خست)
لگدکوب. لگدمال. پای خوست. (رشیدی). بپای درهم کوفته. زیر پای کوفته. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نسخۀ نخجوانی). پای خاسته. (جهانگیری). خسته بپا. کوفته بپا. پای خسته. هرچیز که در زیر پا کوفته و مالیده شده باشد اعم از زمین و چیز دیگر. (برهان). زمین باشد یا چیزی که بپای کوفته باشند. (از فرهنگی خطی) : پیاده سلاح اوفتاده ز دست بزیر سواران شده پای خست. پروین (از حاشیۀ فرهنگ اسدی خطی). فراوان کس از پیل شد پای خست بسی کس نگون ماند بی پا و دست. اسدی
پابست، برای مِثال اول اندیشه وآنگهی گفتار / پای بست آمده ست و پس دیوار (سعدی - ۵۶)، خواجه در بند نقش ایوان است / خانه از پای بست ویران است (سعدی - ۱۵۰)