معنی پای پیچیدن - فرهنگ فارسی معین
معنی پای پیچیدن
پای پیچیدن((دَ))
گریختن، سرتافتن
تصویر پای پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با پای پیچیدن
پای پیچیدن
پای پیچیدن
سرتافتن از خدمت و رفتن و گریختن. (برهان) : الا تا نپیچی سر از عدل و رای که مردم ز دست تو پیچند پای. سعدی. ، جان کندن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
ناف پیچیدن
ناف پیچیدن
پدید آمدن درد در ناحیه ناف ناف پیچ، ناف افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
روی پیچیدن
روی پیچیدن
روی برگرداندن. روی گردان شدن. اعراض کردن: من از تو روی نپیچم گرَم بیازاری. سعدی. من از تو روی نپیچم که شرط عشق آن است که روی در غرض و پشت بر سلام کنند. سعدی
لغت نامه دهخدا
ناف پیچیدن
ناف پیچیدن
ناف پیچ. پیچشی که در ناف به هم رسد. (آنندراج) ، ناف افتادن. (فرهنگ نظام). رجوع به ناف افتادن شود
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.